امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

جیگر طلا عسل بلا

10 ماهگی

سلام عسسسسسسسسسسسسسسیسم تولد تولد تولدت مبارک آخ جووووووووووون بازم تفلد تفلد ١٠ ماهگی پسل ناس من آخخخخخخخخخخخخی اصلا باورم نمیشه این گل پسر ده ماه کنارمون بوده ایشالله صد ساله شیپسری گل من عزیزدلم فندوق جون من الان حسابی زبل خان شده دس دسی میکنه بوس میفرسته  هواپیما رو تو آسمون نشون میده میگه هوووووووووووووووووووااااااا ذوق میکنه ازته گلوش صدا در میاره سلفه میکنه  آممممممه میگه ماما میگه بابا میگه  با دستش همه چیرو نشون میده میگه جی جی خدایا به خاطراین پسرنازهزاران هزارمرتبه شکر ...
4 ارديبهشت 1392

امیر علی به روایت تاریخ

  اتاق امیر علی روز قبل به دنیا اومدنش  ٥دقیقه بعد تولد ٢ ساعت بعد خونه مامانی ١ روزگی با امیر محمد داداشی (پسر خاله) ١٠ روزگی ٢ ماهگی ٣ماهگی ٤ماهگی تولد امیر محمد داداشی با آبجی مهسا و آبجی هستی(دختر خاله ها) ٥ماهگی ٦ماهگی روز قبل تاسوعا ٧ماهگی ٨ماهگی روز تولد مامان ٩ماهگی با پسر عمه حامد ١٠ ماهگی کوهسار   ...
31 فروردين 1392

چهار دست و پارفتن امیر خان

سلام پسری گلم عزیز دلم فندوق من حسابی اکتیو شده ٢١ فروردین چهارشنبه رفتیم پیش خانم دکتر که بعد از معاینه گفت همه چیز خوب و امیر جان اونقدر بانمک شیرین کاری کرد که خانم دکتر میگفت حتما براش اسفند دود کنید همش بابای میکرد سرسرس میکرد بشکن میزد بعد رفتیم خونه خاله فریبا شب اونجا بمونیم تا فردا بره دانشگاه و ما مواظب مهسا و هستی باشیم و بعد ٥ شنبه طی چند ساعت تفکر  که خدا برم نرم بالاخره تصمیم گرفت چهار دست و پا بره و همه رو شوکه کنه و از جمعه دیگه مثل قرقی همه جا رو میگرده قربونش برم پسری یاد گرفته بوس بندازه و از همه دلبری میکنه ...
31 فروردين 1392

این مدت که نبودیم

سلام پسر گلم یهمدت طولانی نبودیم و برات از خاطراتت ننوشتم باید منو ببخشی خوب آخه خیلی گرفتار بودیم و شایدم خیلی تنبل آخه کابل دوربینم گم شده اینم یه دلیلش بود ولی طی آخرین پست قرار شد بریم شمال با خاله ملیحه اینا که طبق برنامه رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به رامسر خیلی خوش گذشت و بهترین اتفاقش این بود که وقتی میخواستیم تله کابین سوار شیم خاله ملیحه گفت انگار دندونش در اومده وبعد متوجه شدیم بله ٢ تا مروارید خوشگل اومدن بیرون و کلی خوشحال شدیم بعد از چند روز روز ٢٥ بهمن عروسی دعوت شدیم عروسی دو تا از نوه خاله های بابا که رفتیم و خیلی خوش گذشت بعدش شروع به خانه تکانی کردیم که شما پیش مامانی بودی و اصلا اذیت نکردی اسفند ماه اصلا ماه خوبی نب...
31 فروردين 1392

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدهد باز تو در گل باشی

بالاخره سال ٩١ تموم شد یعنی یه سال دیگه هم تموم شد و نوروز اومده دوباره بهار شده و این بهار باهمه بهار های عمرمون فرق میکنه امسال بهترین نوروزبهترین هفت سین و بهترین عیدی عمرم رو داشتم چون امیرعلی در کنارمون بود اولین نوروز سه نفری ما بیشتر از هرسال بهم خوش گذشت و پسری انگار هرروز به اندازه ١٠ روز باهوش تر زیباتر و زبل تر میشه روز ٣٠ فروردین سال تحویل شد و بابا تا صاعت ١ سرکار بود و سال تحویل ساعت ٢:٣٣ بود من و امیرعلی صبح بیدار شدیم رفتیم خرید وسائل ٧ سین و تا بابا بیاد با کمک هم٧سین رو چیدیم و بابایی اومد سال تحویل شد و عید دیدنی ها هم از ٥ دقیقه بعدش شروع شد که با گذاشتن عکس هاش همه رو توضیح میدم روزسی ام  خونه مامان جون ...
31 فروردين 1392

کارایی که گل پسل یاد گرفته

نشستن چرخیدن درحالت نشسته حرکت کردن ٢٠ ثانیه بدون اینکه کسی نگهش داره میایسته و تمرین چهار دست و پا و سینه خیز همه جای خونه رو گزکردن بعد گفتن ددددددددرررررررررر بابای کردن سر سری کردن دس دسی کردن آآآآآآآآآآآآآآآآآممممممممممممممهههههه گفتن مردونه دست دادن مامان گفتن و به بابا صادق اب گفتن نانای کردن
14 فروردين 1392

تولد تولد

سلام تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بله بله امروز امیر علی خان ٧ماهیگیش روتموم کرد .عزیزدلم ماشالله اصلا باورم نمیشه که ٢٨ هفته گذشت و تو کنارم بودی کاش من الان سرکارنبودم ومیبوسیدمت و بالاپائین میداختمت تو هم برام سرسری میکردی قربونت بشم من .تازه امشب مامانی و بابایی و دایی احمد و خاله فاطمه قراره بیان خونمون و حسابی به ما خوش بگذره و ازاونم بهتر فردا میریم شمال چندروز پیش هم یعنی ٠٢/١١/١٣٩١ که تولد من بود خاله ملیحه وعمو طوسی اومدن خونمون و کلی شرمندمون کردند هم شام گرفتن هم یه لباس ناز برای من آوردند و هم یه دست بلوز شلوار بسیارشیک برای امیر علی خان آوردن که واقعا شرمندمون کردند .ولی حسابی بهما خوش گذشت و ا...
4 بهمن 1391

پسر صبور من

سلام این روزا به پسری خیلی سخت گذشته چون سر مامان باباش خیلی شلوغ بوده اصلا واسه همینه که چند وقته نتونستن براش مطلبی بنویسن. ولی امیر علی خان قربونش برم الان دیگه کاملا میشینه و با اسباب بازی هاش بازی میکنه. و اینکه بلاخره تیناخانم کوچلوی خاله فهیمه به دنیا اومده که بعدا عکسش رومیذاریم. و بعدشم دیگه امیر خان به راحتی تو روروئک همه جای خونه رو میچرخه. این روزا بابا صادق داره امتحانات آخر ترم رو میده البته این ترم فارغ التحصیلیشه و لیسانس حسابداریش رو میگیره هورررررررررررررررررررا بابای خوب که با این همه گرفتاری و سختی تونستی مدرکت رو بگیری آرزو میکنم که خدا این اراده شما رو به امیر علی جان هم بده خلاصه که به خاطر ه...
2 بهمن 1391