پسر صبور من
سلام
این روزا به پسری خیلی سخت گذشته چون سر مامان باباش خیلی شلوغ بوده اصلا واسه همینه که چند وقته نتونستن براش مطلبی بنویسن.
ولی امیر علی خان قربونش برم الان دیگه کاملا میشینه و با اسباب بازی هاش بازی میکنه.
و اینکه بلاخره تیناخانم کوچلوی خاله فهیمه به دنیا اومده که بعدا عکسش رومیذاریم.
و بعدشم دیگه امیر خان به راحتی تو روروئک همه جای خونه رو میچرخه.
این روزا بابا صادق داره امتحانات آخر ترم رو میدهالبته این ترم فارغ التحصیلیشه و لیسانس حسابداریش رو میگیره هورررررررررررررررررررابابای خوب که با این همه گرفتاری و سختی تونستی مدرکت رو بگیری آرزو میکنم که خدا این اراده شما رو به امیر علی جان هم بده
خلاصه که به خاطر همین امتحانات بود که تو خونه زیاد ورجه وورجه نمیکردیممن و امیر علی تا شیرین کاریهای جدیدی رو بیاییم براتون تعریف کنیم.
ولی فردا نه پس فردا بابایی امتحاناتش تموم میشه و قراره واسه آخره هفته با خاله ملیحه و عمو طوسی بریم شمالکه اولین باره که امیر علی رو میبریم.و انشالله بعدش میاریم عکس های این مدت رو میذاریم.