این مدت که نبودیم
سلام
پسر گلم یهمدت طولانی نبودیم و برات از خاطراتت ننوشتم باید منو ببخشی خوب آخه خیلی گرفتار بودیم و شایدم خیلی تنبل آخه کابل دوربینم گم شده اینم یه دلیلش بود
ولی طی آخرین پست قرار شد بریم شمال با خاله ملیحه اینا که طبق برنامه رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به رامسر خیلی خوش گذشت و بهترین اتفاقش این بود که وقتی میخواستیم تله کابین سوار شیم خاله ملیحه گفت انگار دندونش در اومده وبعد متوجه شدیم بله ٢ تا مروارید خوشگل اومدن بیرون و کلی خوشحال شدیم
بعد از چند روز روز ٢٥ بهمن عروسی دعوت شدیم عروسی دو تا از نوه خاله های بابا که رفتیم و خیلی خوش گذشت
بعدش شروع به خانه تکانی کردیم که شما پیش مامانی بودی و اصلا اذیت نکردی
اسفند ماه اصلا ماه خوبی نبود چرا که پسر گلم یه مریضی بدی گرفت که تقریبا ١٥ روز طول کشیدوخیلی خیلی به اون و ما سخت گذشت که اصلا نمیخوام یاد آوریش کنم
ولی در عوض امیر ناز مامان ٢٨ اسفتد دوتامروارید دیگه از بالا در آورد و همون روز قربونش برم یواش یواش شرو ه ٤دست و پا رفتن کرده
راستی تو اسفد رفتیم آتالیه عکاسی و کلی عکس خوشجل موشجل ازت گرفتیم